یکشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۹

داستان اشتیاق 1

این پست و دو یا سه پست بعدی (بسته به میزان حوصله ی هر پست برای طولانی شدن) را تقدیم می کنم به پیشگاه بالا بلند و شایسته زنان سرزمینم و تمام زنانی که در سرتاسر گیتی برای رسیدن به دنیایی بهتر برای زنان و بالتبع آن مردان تلاش میکنند.
دوست داشتم این پست را به یک بانوی نمونه تقدیم کنم. اما وقتی در ذهنم نام زنان سزاوار سرزمین مان و زنان سزاوار سرتاسر دنیا را مرور کردم، دیدم همه شایسته اند و توانا و لایق.
اما هرچه می کنم از روی یک نام نمی توانم گذر کنم... ن س ر ی ن س ت و د ه.
پس با احترام به تمام زنان سزاوار، خصوصا به شما دوستانم که این نوشته را با من می خوانید، این پست تقدیم می شود به این بزرگ راه آزادی و حقوق بشر.

***

ايزابل آلنده (Isabel Allende)، روزنامه نگار و نويسنده آمريکاي لاتين است.

او متولد دوم آگوست 1942 در شهر ليماي پروست. در کشورهای گوناگونی علاوه بر زادگاهش زندگی کرده است، شیلی، بولیوی، ونزوئلا، لبنان، چند کشور اروپایی، تا اینکه سرانجام  در ایالات متحده اقامت گزید. دوبار ازدواج کرده و دو فرزند دارد. یک دختر و یک پسر. پدرش «توماس آلنده» پسر عموي سالوادور آلنده، رئيس جمهور فقيد شيلي بود. توماس به عنوان سفير پرو در شيلي مشغول به خدمت بود. با از دست دادن پدرش در سال ۱۹۴۵، ايزابل 3 ساله، به همراه مادرش به سانتياگو کوچ نمود و تا سال 1953 در آنجا باقي ماند. با ازدواج مجدد مادرش با يک ديپلمات ديگر، خانواده به ناچار به بوليوي و سپس بيروت منتقل شد. ايزابل در بوليوي در مدرسه خصوصي آمريکايي‌ها و در بيروت در يک مدرسه انگليسي به تحصيل پرداخت و در سال 1958 به شيلي بازگشت.

آلنده سپس با يک دانشجوي مهندسي به نام «ميگوئل فارياس» ازدواج نمود و زندگي ادبي خود را با ترجمه مقالاتي براي يک مجله طرفدار حقوق زنان آغاز نمود. او مدتي نيز با سازمان غذا و کشاورزي سازمان ملل متحد (فائو) همکاري نمود. با سقوط دولت سالوادور آلنده توسط پينوشه، نام ايزابل آلنده نيز در فهرست تحت تعقيب قرار گرفت. بنابراين او مجبور شد به ونزوئلا فرار کند و به مدت 13 سال در اين کشور به حالت تبعيد به سر برد. در اين مدت او به نوشتن مقاله براي يکي از معروف‌ترين روزنامه‌هاي ونزوئلا پرداخت و مدتي نيز مديريت يک مدرسه را برعهده گرفت. آلنده از سال 2003 به تابعيت آمريکا درآمده و اکنون در ایالت کاليفرنيا زندگي مي‌کند.

رمان‌هاي او اغلب در سبک رئاليسم جادويي جاي مي‌گيرند. در سال 1981 زماني که پدربزرگش در بستر بيماري بود، ايزابل نگاشتن نامه‌اي به وي را شروع کرد که دستمايه رمان بزرگ «خانه ارواح» گرديد. ايزابل رمان «پائولا» را در سال 1991 بصورت نامه‌اي خطاب به دخترش نوشته‌است. پائولا فاریاس، دختر وي در 28 سالگی پس از تزريق اشتباه دارو به کما رفته و سپس به طرز تراژیکی از دنیا رفت. رمان‌هاي آلنده به بيش از سي زبان ترجمه شده، به تعداد 51میلیون نسخه در سراسر جهان بفروش رسیده و نويسنده خود را به دريافت جوايز ادبي بسياري مفتخر نموده‌اند.

برخي از کتابهای منتشر شده از وي به فارسي به این شرح است:

خانه ارواح (حشمت کامراني)
از عشق و سايه‌ها (عبدالله کوثري)
داستان‌هاي اوالونا - مجموعه‌اي شامل 19 داستان (علي آذرنگ)
پائولا (مريم بيات)
دختر بخت (اسدالله امرايي)
پرتره به رنگ سپيا (عبدالله کوثري)
زورو (عبدالله کوثري)
اينس روح من (عبدالله کوثري)
جنگل کوتوله‌ها (آسيه و پروانه عزيزي)
تصوير کهنه (بيتا کاظمي)

آلنده در مورد شخصیتهای داستانهای خود می گوید:
"من به افرادی نیاز دارم که دارای ویژگیهای، مستقل، مخالف، ماجراجو، غریبه با عرف های رایج، یاغی و پرسشگر باشند. قوانین را به چالش طلبیده و ریسک پذیر باشند. افراد خوب با احساس مشابه با سایر افراد جامعه شخصیت های جذابی برای من نیستند. آنها تنها شخصیت یک همسر سابق خوب را می سازند!"
آلنده در خصوص مسئولیت ما نسبت به دختران جوان معتقد است:
"زنان هم سن من، بعنوان بزرگان جامعه، وظیفه مراقبت از جوانان را دارند، خصوصا دختران. اگر بناست جهان به سمت بهتر شدن برود، این زنان هستند که آن را خواهند ساخت. دختران امروز زنان فردا هستند. ما نمی توانیم آنها را به حال خود رها کنیم. هر کدام از ما باید بدون تاخیر در جهت قدرت دادن به دختران برای در اختیار گرفتن زندگی شان تلاش کند، حتی اگر ایشان صدها بار بلغزند و زمین بخورند. با همیاری ما آنها موفق خواهند بود."
 
***

در متن سخنراني که در ادامه از اين بانوي نويسنده و فعال حقوق زنان مي خوانيم، خانم ايزابل آلنده نويسنده سرشناس شيلي تبار درمورد نوشتن، اشتياق و زنان و قلب مشتاق زنان برای ساختن دنیای بهتر صحبت مي کند. او در مورد زنان توانمندي که در طول زندگيش ديده مي گويد و نتيجه مي گيرد که آموزش و توانمند سازي زنان در سراسر جهان هنوز يک ضرورت است. او از زناني مي گويد که توسط خانواده هايشان فروخته مي شوند يا زناني که در اردوگاههاي مهاجرين مورد سوء استفاده قرار مي گيرند. لحن صحبت بسيار تلخ و پر از کنايه است به وضع موجود زنان درجهان توسعه يافته و درحال توسعه.

این سخنرانی در ماه مارس سال 2007 در مونتری کالیفرنیا ایراد گردیده است.



حتما ادامه دارد...!

۱ نظر:

  1. سلام
    متاسفانه از ایشان قفط یک کتاب را خوانده ام
    داستانهای اوالونا
    دو سه تا داستان محشر داشت

    پاسخحذف