جمعه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۹

داستان اشتیاق 4

... در ادامه ی داستان اشتیاق ِ ایزابل آلنده بخوانیم ...
هر چند كه زنان دو سوم نيروي كار دنيا را تشكيل مي دهند اما آنها فقط كمتر از يك درصد از اموال دنيا را تملك دارند. آنها براي كار مشابه نسبت به مردها دستمزد كمتري مي گيرند. اگر كه اصلاً به آنها پولي داده شود. آنها همچنان آسيب پذير باقي مانده اند بخاطر اينكه هيچ استقلال مالي ندارند و به صورت مرتب مورد تهديد و بهره كشي و كار اجباري خشونت و سوء استفاده قرار مي گيرند. اين يك واقعيت است كه با دادن حق تحصيل و كار به زنها و اينكه به آنها حق كنترل درآمدشان را بدهند و يا حق مالكيت املاك يا حق ارث بدهيم، كل جامعه سود خواهد برد .
اگر زنان صاحب قدرت شوند بچه هاي آنها و خانواده آنها شرايط بهتري خواهند داشت.
اگر يك خانواده كامياب شود روستاها و شهرها كامياب خواهند شد و در نتيجه كل كشور آنها كامياب تر خواهد شد. وانگاری ماها تایی به يك روستا در كنيا رفت. او با زنان صحبت كرد و براي آنها توضيح داد كه زمين ها بي حاصل شده است. او زنان را تشویق كرد كه درختان جديد بكارند و به آنها آب بدهند، قطره به قطره. بعد از پنج يا شش سال، آنها يك جنگل داشتند. زمين غني شده بود و آنها روستا را نجات داده بودند.
عقب افتاده ترين و فقير ترين جوامع هميشه جاهايي هستند كه در آنها زنان را ناتوان نگه مي دارند. اين يك واقعيت واضح است كه توسط دولت ها ناديده گرفته مي شود و همينطور توسط موسسه هاي كمك به افراد فقير ناديده گرفته مي شوند.
معادل با هر دلاري كه به برنامه زنان كمك مي شود بيست دلار به مردان كمك مي شود.
... قدرت دادن به زنها همه چيز را عوض خواهد كرد. بيشتر از آن چيزي كه تكنولوژي و يا طراحي و يا تفريحات دنيا را عوض كند.
من به شما قول مي دهم كه اگر زنها با هم كار كنند به شكل بهم پيوسته و تحصيل كرده و با دانش و آگاهي، مي توانند صلح و كاميابي را به اين كره بياورند .
در هر جنگي در اين دنيا بيشترين تلفات، غير نظامی هستند يعني بيشترين تلفات زنها و بچه ها هستند ... 
مردها دنيا را اداره مي كنند و ببينند كه ما چه آشفتگي داريم. ما چه نوع دنيايي را مي خواهيم؟ اين يك سوال اساسي است كه خيلي از ما آنرا مي پرسيم ...
ما دنيايي را مي خواهيم كه در آن حق زندگي محفوظ باشد و كيفيت زندگی در آن برای همه پربار شده باشد ...
چيزی كه بيشتر مرا مي ترساند قدرت معاف ازپاسخگويی است من از آزار ناشي از قدرت و قدرت ناشي از آزار مي ترسم. در نوع بشر،  نوع مرد حقيقت را تعريف می كند و با زور به بقيه فشار مي آورد كه آن حقيقت را بپذيرند و از قانون او تبعيت كنند! قانون هميشه عوض مي شود ولي هميشه به نفع آنهاست. و دراين حالت (سيستم قطره چكاني از بالا به پايين) كه در بعد اقتصادي كار نكرده است، اينجا كاملا كار مي كند.
آزار از قسمت بالاي نردبان به قسمت پايين نردبان نشت مي كند و قسمت پايين را فرا مي گيرد.
بچه ها و زنان،‌ بخصوص فقرا در قسمت پايين آن نردبان هستند (و لذا بيشتر آسيب مي بينند) حتي مردان بينوا و فقير نيز كسي را براي آزار دادن دارند، يك زن و يا بچه!
من خسته ام از قدرتي كه تعداد كمي بتوانند به تعداد زيادي اعمال كنند. و اختيار اعمال قدرت براساس جنسيت، درآمد، نژاد و يا طبقه براي اين گروه محدود بدست آمده است.
من فكر مي كنم كه زمان آن رسيده است كه يك تغيير اساسي ايجاد كنيم در تمدن بشری خودمان. اما اين يك تغيير واقعي ما، نياز به انرژي زنانه در مديريت جهاني دارد.
ما نياز به تعداد زيادي از زنان در نقاط حساس قدرت داريم. و نياز به انرژي طبيعي زنانه در مردان داريم.
البته كه من در مورد مردان با فكر جوان حرف مي زنم. به مردان با فكر پير اميدي نيست ...
... اگر قدرت انتخاب داشته باشم، ترجيح مي دهم كه قلبي مشتاق و اندیشناک داشته باشم مانند؛  وانگاري ماتاهايي ، سومالي مام ، جني يا رز ماپندو.
من مي خواهم اين جهان خوب باشد ...
... اين امكان پذير است. اين همه دانش و انرژي و هوش و تكنولوژي. بیایید آستين ها را بالا بزنيم و شروع بكار كنيم.
مشتاقانه براي ساختن دنيایي كامل.

***
پایان داستان اشتیاق ایزابل آلنده ست اینجا.
اما در میان روزهایی که این داستان را با هم میخواندیم مصاحبه ی تازه ای از این نویسنده ی ارزشمند و فعال حقوق بشر و حقوق زنان خواندم که بی مناسبت با آنچه خواندیم نیست. در پست بعدی بخشهایی از این مصاحبه را با هم می خوانیم و چند کلامی بیشتر در خصوص این موضوع با شما خواهم گفت.